پس از رحلت نبی اکرم(ص) سازمان، نفاق، چهار برنامه
را در دستور کار قرار داد: حذف علی بن ابیطالب(ع)؛ تحریف قرآن؛ تحریف سنت؛ تغییر
فرهنگ عمومی. هدف اجرای این چهار برنامه، هدم و نابودی اسلام بود. در ادامه، پس از
تشریح این برنامه، مقابله یادگار پیامبر(ص)، فاطمه(س) و نیز علی بن ابیطالب(ع) را
با برنامههای دشمن به بررسی خواهیم نشست.
الف. حذف علی(ع)
از آنجا که امیرمؤمنان(ع) بزرگترین حامی رسول
خدا(ص) و اسلام پس از ایشان بود، و نیز داعیهدار خلاف پیامبر(ص) بود، دشمنان طرح
حذف امیرمؤمنان از صحنه را برنامهریزی کردند. این طرح و تلاشهای دشمن در این
زمینه و نیز دفاع فاطمه(س) از ایشان را بررسی خواهیم کرد.
برنامه نفوذ در سازمان حکومتی پیامبر(ص) از سوی
دشمنان اسلام، با این هدف طراحی شده بود که حرکت پیامبر(ص) پس از او به دست
جانشینش نیفتد. آنان با غصب ولایت به این هدف خود دست یافته بودند، ولی حلقه
پایانی این نقشه ناتمام یود. باید علی(ع) کاملاً از صحنه حذف میشد؛ زیرا همان
گونه که در زمان پیامبر(ص)، شخص رسول اکرم(ص) بالاترین تهدید برای آنان به شمار میآید،
پس از ایشان، این خطر از ناحیه علی (ع) متوجه آنها بود؛ چرا که او میتوانست
افشاگر و همچنین خنثی کننده طرحهای آنان باشد. بنابراین میبایست ترور قیزیکی و
نیز شخصی علی(ع) را در دستور کار خود قرار دهند. (الخرائج و الجرائج،
ج2، ص757؛ الاحتجاج، ج1، ص124 تا ص127؛ شرح نهجالبلاغه، ج13، ص301وص302). اگر بتوانند ایشان را
در یک درگیری به شهادت
برسانند، میتوانند حسنین(ع) را هم به جهت کمی سن و سالشان و فقدان حمایتهای لازم
به آسانی از میان بردارند. با کشتن این سه، که امامت در نسل آنان تداوم مییابد،
طرح دشمن کاملاً به اجرا در آمده است.
با توجه به اینکه علی(ع) در مدینه، پذیرفته افکار
عمومی است، کشتن ایشان آسان نیست؛ گرچه مردم مدینه با ابوبکر بیعت کردهاند و او
را جانشین پیامبر(ص) میدانند، امام با علی(ع) هم مشکلی ندارند؛ پس باید چالشی
پیش آید و نتیجه آن باشد که مردم، علی(ع) را سزاوار کشته شدن بدانند. در صورت عدم
موفقیت این برنامه، طرح بعدی آن است که علی(ع) به نوعی از ذهنها دور شود و وقتی به
یک انسان فراموش شده تبدیل شد، از میان برداشتن او کاری آسان خواهد بود.
اگر علی(ع) در روزهای نخستین پس از رحلت پیامبر(ص)،
از خانه بیرون میآمد، دو راه پیش رو داشت: یا بایستی بیعت میکرد و یا مقاومت
کرده، میجنگید. بیعت علی(ع) در چنین شرایطی صحیح نبود؛ زیرا موجب تثبیت مشروعیت
ابوبکر میشد. از سوی دیگر رویارویی و درگیری با آنها نیز اصلاً به صلاح نبود؛ به
دلیل آنکه علی(ع) در روزهای نخست، تنها چهار نیرو در اختیار داشت. سلمان، ابوذر،
مقداد و عمار، ولی در طرف مقابل، توانایی به صف کردن نیروی فراوانی وجود داشت.
سایر مردم نیز یا تماشاچی خواهند بود و یا جذب گروه قویتر خواهند شد. بر فرض محال
اگر علی(ع) موفق شده و همه نفرات مقابل را از میان برمیداشت، بازنده این میدان
خود اوست؛ زیرا کسانی که در نظر عامه مردم، اصحاب خاصی رسولالله(ص) هستند، همان
کسانی که در جنگهای رسول الله(ص) در کنار رسولالله(ص) حضور داشتهاند، به دست
علی(ع) کشته میشوند و علی(ع) درتاریخ به عنوان قاتل اصحاب رسولالله(ص) معرفی میشود.
نتیجه این عملیات، حذف شخص و شخصیت آن حضرت خواهد بود و دیگر ازعلی(ع) و اسلام
چیزی نخواهد ماند.
برای نمونه کافی است نبرد علی(ع) با خوارج را که در
زمان حکومتش رخ داد، بررسی کنیم. با اینکه همه مسلمانان بر خروج این گروه از دین
اجماع داشتند، هنگامی که امیرمؤمنان با آنها درگیر شد و آنان رااز دم تیغ گذراند،
به زیان علی(ع) انجامید و دیگر حضرت نتوانست در کوفه بماند. نتیجه جنگ نهروان،
شهادت علی(ع) در محراب عبادت بود. حتی آثر سوء آن جنگ تا کربلا نیز باقی بود. علّت
دشمنی بسیاری از کوفیان با امام حسین(ع)، به عداوتشان با علی(ع) باز میگشت. گرچه
جنگ نهروان در دراز مدت برای اسلام لازم بود، اما در کوتاه مدت نتیجهای کاملاً به
عکس داشت. اگر حضرت در مدینه، به روی اصحاب پیامبر(ص) شمشیر بکشد و پیروز گردد، پس
از آن نمیتواند به عنوان امام و وصی پیامبر در این شهر بماند و از او به عنوان یک
دیکتاتور، یاد خواهد شد.
گاهی امامان معصوم(ع) در برابر حرکات مرموز دشمن،
در چالشهایی گرفتار میآمدند که اگر دست به اقدام عملیاتی میزدند، امکان
موفقیتشان بود؛ اما به دلیل عدم توجیه مردم، آبروی آنها در آن تاریخ لکهدار شده و
دیگر کسی سراغشان نمیآمد. هنر اهل بیت(ع) این بود که با آن همه دشمن و ابزار
عملیات روانی که در اختیار دشمن بود، حتی نزد دشمنانشان آبرومند باقی ماندند.
معاویه با تمام تبلیغاتی که بر ضد علی(ع) انجام داد، پس از شهادت امیرمؤمنان(ع) از
برخی یاران ایشان میخواست که حضرت را برایش توصیف کنند و با شنیدن تعریف های آنان
اشکش جاری میشد. (مواقف الشیعه، ج3،
ص222؛ الکنی و الالقاب، ج2، ص1166، به نقل از المحاسن و المساوی، بیهقی). شخص علی(ع)در کوفه
ترور شد، اما شخصیت او تا ابد زنده است.
علی(ع)در این شرایط پس از پیامبر(ص)، نمیتواند از
خانه بیرون بیاید؛ چرا که گرفتار مخمصه طراحی شده از سوی دشمن خواهد شد و از
طرفی، اگر از منزل بیرون نیاید، فراموش میشود و همانگونه که قبلاً اشاره کردیم،
با فراموش شدن وی؛ زمینه برای ترور حضرت فراهم میشود. برای عبور از این مرحله، به
حسب ظاهر، از خود علی(ع)کاری بر نمیآید. در اینجا حضرت نیازمند نیرو است؛ البته
نیروی مورد نیاز در اینجا، یک نیروی تبلیغی است. این نیروی آبرومند و پرتوان که
پیش از این خدا و رسول(ص) برای چنین روزی آماده کردهاند، کسی جز فاطمه زهرا(س)
نیست.
در این مقطع حساس تاریخ، حفظ و نگهداری اصلیترین
کانون اسلام، یعنی ولایت، و نجات امام و احیای اسلام در برابر این حرکت خطرناک، به
عهده فاطمه(س) است. ازدواج علی(ع) با فاطمه(س) یکی از بزرگترین فضایل
امیرمؤمنان(ع) شمرده میشود (المستدرک، ج3،
ص125). که بسیاری از اصحاب،از جمله ابوبکر و عمر، سعی کردند به آن دست یابند، ولی
پیامبر(ص) تصمیم در این زمینه
را موکول به امر الهی کرد (إعلام الوری، ج1،
ص160). با این سخن موجبات
توجه مردم به شان والای فاطمه(س) را فراهم شد و هنگامی که مدتی بعد فرمود: جبرئیل
به من خبر داد که خداوند فاطمه را در حضور هزار ملک به عقد علی در آورده، (إعلام الوری، ج1
ص297). علی(ع) و فاطمه(س)
بیش از پیش در اذهان مردم مطرح شدند.
1. تلاشهای فاطمه(س)
برای دفاع از علی(ع)
پیامبر اکرم(ص) همواره سعی میکردند، به اقتضای
شرایط، فاطمه(س) و جایگاه والای ایشان را به مردم معرفی کند. این ناشی از پیشبینی
پیامبر(ص) از شرایط وخیم آینده بود.
ایشان به دفعات لباس یا عبایی بر روی فاطمه و علی و
حسنین(ع) میانداخت و آیه تطهیر را تلاوت کرده، میفرمود: خدایا اینان اهل بیت من
هستند. (إعلام الوری،ج 1،
ص293). همچنین در جریان مباهله
با مسیحیان نجران، فاطمه(س) و علی(ع) و دو فرزندشان را خود همراه کرده، باز همان
مطلب را بازگو نمودند. (المستدرک ج3، ص150؛
اسدالغابه، ج4، 26). رسول اکرم(ص) همواره
در مقابل فاطمه(س) تمام قامت بر میخاست و سر و دهان مبارک
زهرا(س) را میبوسید. این احترام به اندازهای بود که موجبات حسادت و سؤال بعضی
همسرانش را فراهم آورد. (إعلام الوری، ج1،
ص296). تمجیدهای فراوانی درباره فاطمه(س) شده که به برخی دیگر اشاره میکنیم. سوره
هل اتی (الانسان) در شأن فاطمه(س) و خانوادهاش آمده است. (المیزان،ج20، ص132؛
الکشاف، ج4، ص670). هر کس فاطمه را خشنود سازد، پیامبر را خشنود ساخته و هر کس او
را خشمگین کند، پیامبر را غضبناک نموده است؛ (إعلام الوری، 1،
ص294). خداوند به غضب فاطمه
غضب میکند و به رضایت او راضی میشود؛ (إعلام الوری، ج1،
ص294). فاطمه از همه زنان عالم برتر است؛ (من لا یحضره الفقیه،
ج4، ص179و ص420). فاطمه و خدیجه و مریم
و آسیه برترین زنان دو عالم و با فضیلتترین زنان بهشتاند؛ (إعلام الوری، ج1،
ص295و296). فاطمه انسیه آسمانی (إعلام الوری، ج1،
ص297). و سیده زنان بهشتی
است.(مسند احمد، ج3، ص80و ج5، ص391؛ صحیح البخاری، ج4، ص209). اینها همه و همه
شاهدی بر سخن ما مبنی بر اصرار
پیامبر(ص) در معرفی شخصیت والای حضرت فاطمه(س) است.
با وجود تمام تلاش رسول الله(ص) در بیان شخصیت
والای فاطمه(س)، حضرت زهرا(س) نمیتوانست به عنوان دفاع از ولایت، از منزل بیرون
بیاید؛ چرا که غاصبان خلافت، در عملیات روانی چیرهدست بودند و میتوانستند جوّ
مدینه را با تبلیغات تغییر دهند. گرچه در تاریخ به سختی میشود ردپای آشکاری در
زمینه نحوه عملکرد تبلیغاتی آنها یافت، ولی از این نکته که آنها توانستند در مدینه
به سرعت، خلأ قدرت را پر کرده و خود را به عنوان جبهه حق جا
بزنند، قدرت و تخصص آنها در زمینه احاطه خبری، اثبات میشود.
با توجه به جوّ حاکم بر مدینه، دختر پیامبر(ص) اگر
وارد این میدان شود و داعیهدار خلافت شود، او را نیز به آسانی از سر راه بر میدارند.
اما روند حمله به زهرا(س) باید به گونهای باشد که ظاهری مشروع داشته باشد؛ دقیقاً
همان کاری که صورت گرفت. ابوبکر پس از جریان حمله به خانه فاطمه(س) بارها میگفت:
لیتنی لم الکتشف بیت فاطمه؛ (شرح نهجالبلاغه،
ج6، ص51؛ السقیفه و فدک، ص75). در واقع علت ابراز
پشیمانی او این بود که دریافت
این جریان به کلی به زیان او پایان یافته است.
میتوان مبارزات حضرت فاطمه زهرا(س) را در مقابل
غاصبان خلافت و نیز پشتیبانی و دفاع از مقام ولایت و امامت را در پنج مرحله مورد
بررسی قرار داد: 1. جریان فدک؛2. عزاداری حضرت زهرا(س) در فراق پیامبر؛ 3. حضور
حضرت در پشت در خانه و به هنگام آتش گفتن در؛ 4. اعلام نارضایتی حضرت از دو خلیفه
و غاصبان خلافت؛ 5. وصیت حضرت در مخفی بودن قبرشان.
1. جریان فدک
از آنجا که حضرت زهرا(س) در ابتدای کار نمیتوانست
خلافت علی(ع) را مطرح کند، به ابزار دیگری تمسک جست؛ ابزاری که پیامبر اکرم(ص) پیش
از این در اختیار او قرار داده بود. پیامبر(ص) پس از جنگ خیبر، فدک را به حضرت
زهرا(س) بخشیده بود. رسول گرامی اسلام(ص)، که از برآوردن درخواست حضرت زهرا(س) در
اعطای یک کنیز برای کمک در کار منزل، استنکاف کرده و به جای آن، ذکر تسبیحات را به
او آموخته است، (علل الشرایع، ج2،
ص366؛ بحارالانوار، ج43، ص83) از سوی خداوند به
هنگام نزول آیه: وَآتِ ذَا الْقُرْبَیِ حَقَّهُ ْ(سوره اسراء آیه 26). مأمور شد
فدک را به فاطمه(س) ببخشد. پیامبر(ص) در مسجد، زهرا(س) را فراخواند و فدک را به او
تقدیم کرد. (الدر المنثور، ج4،
ص177؛ مناقب امیرالمؤمنین(ع)، ج1، ص159وص160.
در باره ارزش مادی فدک، همین بس که یهودیان فدک
حاضر شدند محصول یک سال آنجا را به بیست و چهار هزار دینار از پیامبر(ص) بخرند. (بحارالانوار، ج17،
ص379؛ ج29، ص116؛ الخرائج، ج1، ص113). اگر بخواهیم این مبلغ
را به قیمت امروز بسنجیم، با احتساب اینکه بک دینار، حدود چهار و نیم گرم طلاست، (5. لغت نامه دهخدا). به قیمت امروز، محصول
یک سال فدک، بیش از یک میلیارد تومان تخمین زده میشود. طبیعتاً چنین ملک عظیمی
چند صد کارگر نیاز دارد و باید در مدینه دارای دفتر تجاری باشد. در این زمان
فاطمه(س) برای دفتر فدک، مسئولی معین کردند.
این مال هنگفت در زمانی به حضرت زهرا(س) بخشیده شد
که هنوز مسلمانان در تنگدستی به سر میبردند. زهرا(س) همانند پدر، دنیا گرایی در
وجود مبارکش، راه ندارد و اگر چون فقرا زندگی میکند ولی از فقر نیست، بلکه اگر
غنی هم شود، تغییری در زندگی او رخ نخواهد داد، طبیعی است که درآمد فدک رادر تمام
این سالها (از سال هفتم تا یازدهم) در اختیار پیامبر(ص) قرار میداده تا صرف
مسلمانان شود. یعنی در عین حال که فدک، ملک فاطمه(س) بود، اما از درآمدهای ثابت
حکومت پیامبر(ص) محسوب میشد و یکی از مؤلفههای مخارج مدینه در حکومت حضرت
رسول(ص) بود.
وقتی ابوبکر قدرت را به دست گرفت، در نخستین اقدام،
فدک را مصادره کرد. این عمل برای تثبیت قدرت آنها بسیار لازم و اساسی بود؛ زیرا
آنان نیاز بسیاری به پول داشتند. به رغم بیعت عامه مردم مدینه با ابوبکر، ساکت نگهداشتن
سران قبایل و اشراف آنها بدون پول ممکن نیست. از سوی دیگر، قبایل دور دست که خبر
غدیر و معرفی علی(ع) به جانشینی پیامبر(ص) را شنیدهاند، در مقابل انتخاب ابوبکر
مقاومت کرده، او را به رسمیت نمیشناسند و از فرستادن زکات به مدینه، که مخارج
حکومت از آن تأمین میشد، خودداری میکنند. (الکنی والالقاب، ج1،
ص42، جنگهای رده به همین
خاطر در این زمان آغاز شد. این جنگها بر خلاف نامی که بر آن گذاشته شده جنگ با
مرتدان نبود بلکه نبرد با کسانی بود که زکاتشان را پس از پیامبر(ص) به مدینه نمیفرستادند.
ما در باره این جنگها در جای دیگر از این کتاب بحث مبسوطی خواهیم کرد. افزون بر
این، باقی ماندن فدک در ملکیت حضرت زهرا(س) برای آنها بسیار مخاطر آمیز است؛ زیرا
همانند اموال حضرت خدیجه(س) که در اختیار پیامبر اکرم(ص) قرار گرفت و سبب رشد
اسلام در مکه گردید،فدک نیز میتواند علی(ع) را یاری کند.
ابوبکر با اخراج عامل حضرت زهرا(س) بر فدک و تعیین
نفر از سوی خویش برای اداره آن، زمینه حرکت فاطمه(س) را فراهم کرد.
زهرا(س) در اعتراض به مصادره فدک به مسجد آمد.
چگونگی ورود حضرت زهرا(س) به این میدان، به گونهای بود که از همان گام اول روی
ابوبکر علامت سؤال بگذارد. ایشان با مخالفت قرار دادن ابوبکر در همان ابتدای سخن
فرمود: ای پسر ابی قحافه! آیا در کتاب خدا نوشته شده که تو از پدرت ارث ببری و من
نبرم؟ چیز شگفتی آوردی. آیا بر ستون محکمی تکیه کردهاید که کتاب خدا را رها
کرده، پشت سرتان انداختید.
با این سخن فاطمه(س)، توجه مردم به موضوع معطوف
شد. ابوبکر پس از بیان مقدمهای در ارادتش به پیامبر(ص) و زهرا(س) گفت: فدک از
اموال رسول الله بوده و من از پیامبر شنیدم که فرمود: پیامبران ارث نمیگذارند.
(1. اینجا دو نکته قابل طرح است: اول اینکه آنها ادعا می کنند فدک از اموال صدقه
است. اموال صدقه به اموال زکات، که نزد پیامبر(ص) بود، گفته میشود و طبعاً پس از
پیامبر(ص) این اموال به حاکم بعدی منتقل میشود و به وارثان پیامبر(ص) نمیرسد،
همان گونه که اموال خمسی که در اختیار یک مرجع تقلید است، پس از مرگ او به مرجع
بعدی منتقل میشود. اگر ابوبکر به این سخن که، ما پیامبران اموالی را که به عنوان
صدقه به جا بگذاریم به ارث نمیرسد، استناد کرده باشد، سخن درستی است که البته
پاسخش را از حضرت زهرا(س) گرفته که فرمود: فدک، صدقه و زکات نبود(همه مفسران و
مورخان بر این مطلب که فدک از انفال بوده که اختصاص به شخص پیامبر(ص) دارد اتفاق
دارند.) و پیامبر آن را به من بخشیده بود. وقتی کار به اینجا رسید، او مطلب را
تغییر داد و روایت را چنین بیان کرد: ما انبیاء اصلاً ارث به جا نمیگذاریم، هر چه
به جا بگذاریم صدقه است «ما» در زبان عربی به دو معنای موصوله (آنچه که) و نفی،
آمده است. ابوبکر با تغییر در محل وقف، سعی کرد معنا را عوض کند، ولی معنای جدید،
مشکل عدم سنخیت با نص قرآن را در پی داشت. به هر حال در تاریخ مسئله ثابتی نمیبینیم
و در این سؤال و جوابها هر دو استدلال طرح شده و ابوبکر روی یک مسئله نایستاده،
بلکه مسئله را عوض کرد. معلوم میشود حضرت زهرا(س)، ابوبکر را در مخمصه قرار داده
است. حضرت زهرا(س) فرمود: قرآن میگوید: سلیمان از داود ارث برد. (ورث سلیمان داود،
سوره نمل، آیه16). زکریا از خداوند
فرزندی طلب کرد که از او و آل یعقوب ارث ببرد. (فهب لی من لذنک ولیا
یرثنی و یرث من آل یعقوب. سوره مریم، آیه 5و6). در قرآن توصیه اکید
به وصیت شده است. آیا پیامبر(ص) خلاف قرآن حرف میزند. پیامبر(ص) خود فرمودند:
(ما خالف کتاب الله فاضربوه علی الجدار). یا اینکه تو خلاف قرآن
حرف میزنی؟ این سخن را از کجا آوردی؟ ابوبکر تأکید کرد که این سخن را
خودش از پیامبر(ص) شنیده و عایشه و حفصه و اوس بن حدثان آمده و شهادت دادند که
آنها نیز این سخن را از پیامبر(ص) شنیدهاند. (تفسیر القمی،ج2،ص156وص157).
حضرت زهرا(س) پس از نا امیدی در اثبات این مطلب که
قانون ارث درباره انبیاء نیز جاری است، بحث را بر مسئله فدک متمرکز کرد.
علت اینکه حضرت زهرا(س) در ابتدا، موضوع ارث را از
پیامبر(ص) را مطرح کرد و پس از جعل آن حدیث از سوی ابوبکر، مسیر بحث را تغییر داد
و مالکیت بر فدک را مطرح نمود، این بود که پیامبر(ص) اموال بسیاری در خیبر و طائف
و نواحی دیگر داشت. (صحیح مسلم، ج5،
ص152؛ شرح نهجالبلاغه ، ج16، ص217). که طبق قانون ارث، هفت هشتم آن به
زهرا(س) میرسید و ایشان با طرح قانون ارث در ابتدای کلام، افزون بر فدک، آن اموال
را نیز مطالبه کرد، که البته آنها با استفاده به آن حدیث جعلی، دست فاطمه(س) را از
تمام آن املاک کوتاه کردند. ولی از آنجا که فدک هدیهای بود که پیامبر(ص) در زمان
خویش به فاطمه(س) بخشیده بود، از جمله میراث او محسوب نمیشد و آنها نمیتوانستند
با تمسک به آن حدیث جعلی، غصب آن را توجیه کنند؛ بنابراین حضرت زهرا(س) این مطلب
را در مرحله بعد طرح کرد و فرمود: فدک را پیامبر اکرم(ص) در زمان زندگیاش به من
بخشید؛ هنگامی که در برابر چشم مسلمانان در مسجد، مرا خواست و گفت: من این را به
تو میبخشم. شما عامل من بر فدک را از آنجا راندید. (1. طبق قاعده ید،
این مطلب که حضرت زهرا (س) در آنجا عاملی دارد، نشان دهنده مالکیت او بر آنجاست.)
وقتی کلام به اینجا رسید، ابوبکر گفت: آیا شاهدی هم
داری؟ فاطمه(س) گفت: پیامبر در برابر چشم مسلمانان این کار را کرد. سپس منتظر
شهادت مسلمانان شد، اما سکوت پاسخی بود که دریافت نمود. هیچ کس حاضر به شهادت
نشد.
خط تبلیغی حکومت، مبنی بر اینکه فدک از اموال
مسلمانان است و نمیتواند دراختیار دختری جوان گیرد، از جمله دلایل این سکوت است
از سوی دیگر، عدم قدرت عقل و تفکر مردم، مانع شهادت دادن آنان شد. گرچه شخصیت
فاطمه(س) در بین مردم تشخیص حق و باطل سرگردان ساخت. بسیاری دیگر نیز تماشاچیانی
بودند که ترجیح میدادند در سیاست دخالت نکرده، همرنک جماعت باشند.
تنها ام ایمن و علی(ع) برای شهادت حاضر شدند. ام
ایمن پیش از آنکه شهادت خویش را بیان کند، خطاب به ابوبکر گفت: من خود تو را شاهد
میگیرم آیا این سخن را از پیامبر(ص) شنیدهای که ام ایمن از زنان بهشتی است؟
ابوبکر سخن او را تأیید کرد. ام ایمن پس از گرفتن این اقرار از او، شهادت داد که
پیامبر(ص) فدک را به زهرا(س) بخشیده بود. علی(ع) هم شهادت داد که پیامبر (ص) فدک
را به زهرا(س) داد. اما اهمیت این موضوع آن قدر کم نبود که آنها به همین آسانی از
آن دست بردارند و بنابراین به سرعت عمر را خبر کردند و در همان حین عمر وارد شد و
پرسید: این نوشته چیست؟ ابوبکر گفت: فاطمه درباره فدک ادعا کرد و ام ایمن و علی(ع)
شهادت بر آن دادند، عمر نوشته را گرفته پارهاش کرد و گفت: فدک سهم مسلمین است.
اوس بن حدثان و عایشه و حفصه شاهدند که پیامبر گفته است: ما ارث نمیگذاریم افزون
بر این شهادت آن دو قبول نیست. علی(ع) همسر او است و به سمت خود میکشد؛ ام ایمن
هم زن است و شهادت به تنهایی کافی نیست. (در اینجا جند نکته
هست: اولاً، شهادت نساء منضم به شهادت
رجال، در اموال مقبول است؛ ثانیاً اینکه گفت علی شریک اوست و شهادت شریک پذیرفته
نیست، سخنی نادرست است، زیرا شهادت شریک درمالی که خودش در آن مال شریک باشد،
مقبول نیست. علی (ع) که در فدک با او شریک نیست، بلکه در زندگی با او شریک بود.).
در اینجا عمر حضرت زهرا (س) را مضروب ساخت و فاطمه(س) گریان خارج شد. علی(ع) به
مسجد آمد و فرمود: ابوبکر، آیا بر ما به خلاف حکم خدا در میان مسلمین، حکم می
کنی ؟ او پاسخ داد: نه. علی(ع) گفت: اگر در دست مسلمین چیزی باشد که آن را تملیک
کرده باشند، سپس من آن چیز را ادعا کنم، از چه کسی بینه میخواهی؟ پاسخ داد: از
تو. امام(ع) فرمود: پس چرا از فاطمه درباره چیزی که در دستش بود و پیامبر(ص) در
حیاتش به ملک او در آورده بود، دلیل خواستی و از صاحب ید دلیل نمیخواهی. هیچ کس
از ذوالید دلیل نمیخواهد. البینه علی المدعی و الیمین علی من أنکر. تو که ادعا میکنی
این مال از آن او نیست، باید بینه بیاوری. عمر گفت: این فیی مسلمین است که در دست
فاطمه بود. علی(ع) فرمود: بگویید آیه إنَّمَا یُریدُ اللهُ
لِیُذْهِبَ عَنْکُمْ الْرِّجْسَ أهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا؛ (احزاب/ 23). درباره ما نازل شد یا
درباره شما؟ آنها گفتند: درباره شما. حضرت ادامه داد: حال اگر شهودی بیایند و به
فحشا یا دزدی فاطمه شهادت دهند، شما آنها را تصدیق میکنید؟ عمر گفت: آری و حد را
بر او جاری میکنیم، همان گونه که بر زنان مسلمین حد میزنیم. امام(ع) فرمودند: در
این صورت تو بر دین محمد(ص) نیستی و از کافران خواهی بود؛ چرا که شهادت خداوند بر
طهارت او را نپذیرفته و شهادت غیر او را پذیرفتی. در اینجا مردم زیر لب غرولند میکردند
و بعضی میگفتند: والله حق با علی است. و امام(ع) به خانه بازگشتند. (الاحتجاج، ج1،
ص122-123؛ تفسیر القمی، ج2، ص157).
از این نقطه جهت عوض شد و غاصبان آن روی سکه، یعنی
توسل به خشونت را در دستور کار خویش قرار دادند. از سوی دیگر، حضرت زهرا(س) هم از
چالش پیش آمده در موضوع فدک عبور کرده، بحث را به موضوع اصلی، یعنی غصب ولایت
کشاند. در واقع با چالش فدک، پرسشی در ذهن مسلمانان ایجاد شد و زمینه طرح موضوع
اساسی ایجاد شد.
پس از درگیری عمر با فاطمه(س) و غصب فدک، حضرت
زهرا(س) باردیگر به مسجد میآیند. از اینجا به بعد راه برای مطرح کردن موضوع علی
بن ابیطالب(ع) و بیان انحراف ابوبکر از مسیر مهیا میشود. حضرت خطبهای طولانی
ایراد میکنند و در آن، از توحید آغاز میکنند، بسیاری احکام اسلام را با اشاره به
فلسفه اجمالی تبیین میکنند و از مردم به دلیل کوتاهی در امر ولایت و حقوق علی(ع)
گلایه میکنند. (الاحتجاج، ج1،
ص134-1411؛ دلائل الامامه ص116- بحارالانوار، ج29، ص2255).
این خطبه معروف به فدکیه، کسی از اصحاب را به حمایت
از فاطمه(س) برنیانگیخت! ابوبکر لب به سخن گشود و گفت: (الاحتجاج، ج1، ص144؛
دلائل الامامه ص119-بحارالانوار، ج29، ص232). ای دختر رسولالله، من این کارها را
از طرف خود انجام ندادم، بلکه این مردم مرا امیر و رئیس خود قرار دادند. این گفتار
بدین معناست که ای دختر رسول الله، گفتی و مردم نیز شنیدند و پاسخ مثبتی به تو
ندادند؛ بنابراین بازگرد و در خانهات بنشین. ابوبکر با این گفتار میخواست بر این
تهدید غلبه کند. حضرت فاطمه(س) پس از این، مسیر مبارزه را تغییر میدهد و مبارزه
را به شکلی دیگر آغاز میکند.
2.عزاداری در فراق
پیامبر
شکل دیگر مبارزه حضرت زهرا با غاصبان، عزاداری
ایشان بر پدر بزرگوارشان است. گریههای ایشان بر پدر صرفاً به جنبههای عاطفی باز
نمیگردد؛ به همان اندازه که حضرت زهرا(س) نسبت عاطفی با پیامبر(ص) داشتند،
امیرمؤمنان هم نسبت به پیامبر(ص) عاطفه داشتند. بنابراین، گریههای فاطمه(س)
هدفمند بوده است؛ چرا که ایشان نخست، سراغ فدک میروند و بعد به نوحه و شیون بر
پیامبر(ص) میپردازند. حضرت بر قبر پیامبر(ص) رفتند و گریه و شیون آغاز کردند. در
بطن این کار، اعتراض به وضعیت موجود نهفته است و اظهار تظلم به رسولالله(ص) در آن
موج میزند. (نقل میکنند که هشت روز بعد از رحلت رسول خدا(ص)، فاطمه(س) به عنوان
زیارت قبر پیامبر(ص) از خانه بیرون آمد. با گریه و ناله به سوی قبر رسول خدا(ص)
رهسپار شد از شدت ناراحتی دامنش بر زمین کشیده میشد و چادرش بر پاهایش میپیچید
از شدت گریه و ریزش اشک، چشمهایش چیزی را نمیدید تا کنار قبر آمد. همین که چشمش
به قبر پدر افتاد، از حال رفت و خود را به روی قبر افکند. زنهای مدینه به سوی او
شتافتند، آب به صورتش پاشیدند تا اینکه به هوش آمد. آنگاه صدا به گریه بلند کرد و
خطاب به پدر گفت: قوتم رفت، صبرم تمام شد و بی تاب شدم، دشمنم شاد گردید، اندوه
جانکاه مرا میکشد. ای پدر بزرگوار! تنها و حیران و بی کس باقی ماندم، صدایم گرفت،
کمرم شکست، زندگیام دگرگون و تیره شد. پس از تو ای پدر، انیسی در وحشت ندارم کسی
نیست که مرا آرام کند. سپس با ناله جانسوز این اشعار را به زبان آورد و گفت: ای
پدر جان! حزن من هر روز در مصیبت تو تازه است و قلبم به خدا قسم سوزان و دگرگون است.
هر روز اندوه من از مصیبت تو زیاد میشود و حزن من از فراق تو هرگز تمام نمیشود.
ای پدر جان! بعد از تو بیوه زنان و مستمندان به چه کسی پناه ببرند؟ و چه کسی تا
روز قیامت به فریاد امت میرسد؟
ای پدرجان! بعد از تو ما را تضعیف کردند و مردم از ما روی میگرداندند.
ای پدر عزیز! کدام اشک است که از فراق تو روان نیست
و کدام اندوه است که بعد از تو پیاپی نیست؟
و کدام مژگان است که بعد از تو، سرمه خواب به او
برسد. ای پدر! امر عظیم بر تو وارد شد. ای پدر! مصیبت تو اندک نیست، منبر تو بعد
از تو در وحشت است و از محراب تو صدای مناجاتی شنیده نمیشود، ولی قبر تو به خاطر
آنکه تو را پوشانده شاد است. آه! بر روزگار من تا آن هنگام که به تو بپیوندم. سپس
فاطمه(س) ناله جانسوزی کشید آن گونه که نزدیک بود جانش از بدنش خارج گردد (بحارالانوار، ج43،
ص175).
زنان مدینه برخی از پرسشهای خود را در زمان حضرت
رسول(ص) از فاطمه زهرا(س) میپرسیدند و ایشان پاسخ میدادند. بنابراین به نوعی
استاد زنان مدینه بودند. (امام حسن عسکری(ع) میفرمایند: زنی به نزد حضرت زهرا(س)
آمد و گفت: مادری ضعیف دارم که در مورد نماز خود دچار اشتباهی گردیده و مرا نزد
شما فرستاده تا از شما مشکل را سؤال نمایم. فاطمه زهرا (س) به مشگل پاسخ مناسب
فرمودند، ولی آن زن بار دوم و سوم آمده مسئله خود را پرسید و پاسخ گرفت و این عمل
را تا ده مرتبه تکرار نمود که فاطمه(س) به سؤال او پاسخ دادند. آن زن از این همه
مراجعه شرمنده شد و گفت: بیش از این شما را به زحمت نخواهم انداخت و دیگر سؤالی
نخواهم نمود حضرت فرمود: باز هم نزد ما بیا و آنچه سوال داری بپرس، آیا مگر کسی را
دیدهای که روزی او را اجیر نمایند که بار سنگینی را تا ارتفاع بالا ببرد و در
مقابل به او صد هزار دینار زر اجر و مزد دهند و او از زیر کار شانه خالی کند؟ آن
زن پاسخ داد: خیر، حضرت فرمودند: من هر مسئلهای را پاسخ دهم؛ بیش از مسافرت میان
فرش و عرش، لؤلؤ پاداش میگیرم، پس مسلّم است که تو هر مقدار سؤال کنی برایم هیچگونه
ناراحتی و مشقّتی ایجاد نخوهد نمود(تفسیر الامام العسگری، ص340؛ بحارالانوار، ج2،
ص3؛ مستدرک الوسائل، ج17، ص317). بنابراین ایشان را در
عزاداری همراهی کردند.
شاگردان گرد او جمع میشدند و سخنان او را میشنیدند
و او شروع به افشاگری میکرد. آنها این کلمات را به همسران خود انتقال میدادند،
بنابراین اوج بیداری از این کانون گریه برخاست و از طریق زنان به خانههای مدینه
سرایت کرد و برای ابوبکر و دستگاه حکومت بحران ساز شد. بنابراین نخست تلاش کردند
فاطمه(س) را خاموش کنند.
در تاریخ آمده است که اهل مدینه یا بزرگان مدینه،
خدمت امیرمؤمنان(ع) آمدند و به ایشان عرض کردند گریههای حضرت زهرا(س) آرامش را از
ما گرفته است، نه شبها خواب داریم و نه روزها آرامش داریم که به دنبال کسب و
کارمان برویم. به طور طبیعی، نمیتوان پذیرفت که مرم چنین رفتاری را با فاطمه(س)
داشته باشند. پدر این امّت رحلت فرموده است و همه این امت باید در فراغ پدر خود
نیز شیون سر دهند. طبیعی است این امت باید حق بدهند که فاطمه(س) به عزاداری
بپردازد و اعتراضی نداشته باشند و در غم ایشان نیز شریک باشند و در سوگواریها شرکت
کنند؛ از این رو درمییابیم که اعتراض کنندگان از غاصبان خلافت بودهاند.
مطلب قابل تأمل اینکه گریه زهرا(س) اگر در خانه
باشد مگر تا چه مسافتی شنیده میشود که اهالی مدینه بگویند ما آرامش خود را از دست
دادهایم و اگر بر قبر پیامبر باشد آن نیز درون خانه و خروج صدا اندک خواهد بود.
جوسازی گروه نفاق و حاکم مبنی بر این بود که گریه مستمر زهرا(س) در کنار قبر و
حضور زنها در کنار ایشان آرامش را از مدینه سلب نموده است و این نشان از عمق تأثیر
این حرکت بر مدینه ایجاد کردند وعدهای از مردم ساده لوح نیز فریب خوردند و نزد
علی(ع) آمدند و شکایت کردند.
سوگواری حضرت زهرا(س) روشنگرانه بوده است و هویّت
غاصبان خلافت را فاش میکرده است و آنان را بر آن داشت که شماری از بزرگان گروه
خود را به نزد علی(ع) بفرستند و نیز جوّی در مدینه ایجاد کنند و برخی از مردم سادهلوح
را بر آن دارند که به علی(ع) اعتراض کنند. این گروه برای ایجاد این فضا دست به
اقداماتی زدند؛ از جمله اینکه عمر حدیثی جعلی از رسول خدا(ص) جعل میکند که میّت
در اثر گریههای اهل او عذاب میشود. (الصحیح من السیره
النبی الأعظم، ج6، ص267و266). اینان با این جعل، اعتراض خود را وجهه دینی بخشیدند
و گفتند ما به دلیل اینکه رسول خدا(ص) در آن دنیا معذّب نباشند، میگوییم دخترشان
گریه نکند. این در حالی است که رسول خدا(ص) برای حضرت حمزه و جناب جعفر اشک ریختند (الاستیعاب، ج1 ص374و
ج2 ص246؛ اسدالغبابه، ج2، ص48). و برای فرزندشان،
ابراهیم نیز گریستند (سنن ابن حاجه، ج1،
ص5066؛ تاریخ مدینه دمشق ج43، ص559) و موارد دیگری نیز
در کتابهای حدیث و تاریخ آمده است. حضرت فاطمه(س) در برابر این اعتراضات ساکت
نشدند، بلکه راه مبارزه را تغییر دادند و دست حسنین(ع) را میگرفتند و در حالی که
در بین جماعتی از زنان مدینه بودند، به قبرستان بقیع میرفتند و در سایه درختی
برای رسول خدا(ص) نوحه سر میدادند؛ اما گروه غاصبان خلافت، برای خاموش کردن فاطمه(س)
آن درخت را قطع کردند.
امیرمؤمنان(ع) برای ایشان مکان مسقّفی فراهم کردند
که در آن به سوگواری بپردازند. این مکان «بیتالاحزان» نامیده شد. (النص و الاجتهاد،
ص301؛ بحارالانوار، ج43، ص177؛ الصحیح من السیره النبی الاعظم، ج6، ص269).
حضرت زهرا(س) با برخی از زنان مدینه در روزهای
دوشنبه و پنجشنبه به قبور شهدا میرفتند و بر قبر حضرت حمزه حضور مییافتند و
برای رسول خدا(ص) عزاداری میکردند و میفرمودند: اینجا رسول خدا(ص) بودند و آنجا
مشرکان. (الکافی،ج3، ص228وج4،
ص561؛ بحارالانوار،ج43، ص195؛ کفایهالاثر، ص198). از این عبارت درمییابیم که
زهرا(س) برای زنان وقایع جنگ احد را باز میگفتند و معلوم است که جنگ احد افشاگر
منافقان بود؛ چرا که آنان در این جنگ گریختند ابوبکر و عمر و عثمان نیز جزء
فراریان بودند و میدانیم که در این جنگ امیرمؤمنان(ع) ایستادگی کردند و باعث نجات
جان رسول خدا(ص) شدند. حضرت فاطمه(س) میخواستند بگویند که امروز حکومت را کسانی
به عهده گرفتهاند که در جنگها فرار میکردند. بدیهی است که بانوان حاضر این سخنان
را انتشار میدادند و چهره منافقان و غاصبان برای مردم آشکار میشد و حکومت غاصبان
به تزلزل میافتاد.
3. حضور در پشت در
خانه
دستگاه حاکم نتوانست کانون افشاگری را خاموش کند،
خانه علی(ع) نیز بر اثر آن اقدامات، محل آمد و شد و کانون مخالفتها شده بود.
بنابراین تصمیم گرفتند به این مرکز حمله کنند. آنان در تهاجم به خانه، دو گزینه را
پیشبینی کرده بودند: 1. خروج بدون مقاومت علی(ع)، از خانه و بیعت با ابوبکر. وقتی
علی(ع) بیعت کرد، دیگر گریههای فاطمه(س) تأثیری نخواهد داشت؛ 2. مقاومت علی(ع)،
که در این صورت بهانهای برای از میان برداشتن ایشان یافته بودند. شمشیر برداشتن
علی(ع) در چنین شرایطی، یعنی رویارویی با اصحاب پیامبر(ص) ومقاومت بدون شمشیر
ایشان نیز نتیجهای جز شهادت ایشان ندارد، که در این صورت آنها به هدف خود خواهند
رسید و کانون بحرانساز دیگر از بین رفته است.
اما حضرت زهرا(س) با حضور در پشت در، گزینه سومی را
در پیش روی مهاجمان قرار میدهند که محاسبات آنان رابر هم میریخت. بنابراین دست
به اقداماتی میزنند که بعدها خود، اظهار پشیمانی میکنند به خانه هجوم بردند و
مصائب سنگینی از آنها سر زد و در تاریخ لکه ننگی برای آنان شد. آنان با قدرت وارد
خانه شدند. با مشاهده این جریان، ناگهان علی(ع) برخاست و عمر را بر زمین کوفت و
فرمودند: «قسم به خدایی که محمد را به پیامبری ارج نهاده است، ای عمر، اگر نبود
عهدی که با رسول خدا(ص) بستم، میفهمیدی که نمیتوانی داخل خانه من شوی.» عمر از
دست علی(ع) آزاد شد و از مردم کمک خواست. مردم داخل خانه شدند. بعضی دست به
شمشیرهایشان بردند و اطراف علی(ع) را گرفتند و ریسمان به گردن آن حضرت انداختند
هنگامی که امیرمؤمنان(ع) را از خانه به طرف مسجد میکشاندند، حضرت فاطمه(ع) پیش
آمدند و خود را بین امیرمؤمنان(ع) و آنها فاصله قرار دادند و مانع شدند. قنفذ،
چنان با تازیانه به ایشان حمله کرد که قلم از بازگویی آن شرمسار است. حضرت
فاطمه(س) وارد مسجد میشوند و میفرمایند: ای ابوبکر و عمر! شما میخواهید همسرم
را از من بگیرید. قسم به خدا، اگر او را رها نکنید بر مزار پدرم میروم و خداوند
سبحان را میخوانم. آنگاه دست حسن و حسین (ع) را گرفتند و به سمت مزار پدر راه
افتادند. علی(ع) به سلمان فرمودند: «دختر رسول خدا(ص)» را دریاب که میبینم مدینه
به جنب و جوش درآمده است. قسم به خدا، اگر او چنین کند، مدینه ومردم آن، آن گونه
که هستند، دیگر دیده نخواهند شد. سلمان خود را به حضرت زهرا(س) رساند و به ایشان
عرض کرد: «ای دختر رسول خدا (س)، خداوند سبحان، پدرت را برای رحمت به مردم
برانگیخته است. پس بازگردید. حضرت فرمودند: ای سلمان، میخواهند علی(ع) را بکشند و
من نمیتوانم صبر و تحمّل کنم. (بحارالانوار ، ج28،
ص227 تفسیر العیاشی، ج2، ص67) بگذار بر مزار پدرم
بروم و خداوند سبحان را بخوانم. سلمان عرض کرد: علی(ع) مرا نزد شما فرستاده و
دستور دادن که بازگردید. حضرت فاطمه(س) فرمودند: اطاعت میکنم، و باز گشتند. (الاختصاص. ص186)
در مسجد، علی(ع) خطاب به ابوبکر فرمودند: چقدر زود
بر رسول خدا(ص) طغیان کردی، تو به کدام حق و با چه مقامی مردم را به بیعت خود دعوت
کردی؟ آیا تو دیروز به امر خدا و رسول با من دست بیعت ندادی؟ عمر با فریاد اهانت
آمیزی گفت: بیعت کن و از این سخنان باطل درگذر. علی(ع) فرمودند: اگر بیعت نکنم چه
خواهید کرد؟ گفتند: تو را با ذلّت و خواری میکشیم! حضرت (ع) فرمودند: با کشتن من،
بنده خدا و برادر رسول خدا را کشتهاید. ابوبکر در پاسخ گفت: بنده خدا بودن آری،
ولی اینکه خود را برادر رسول خدا خواندی، ما نمیپذیریم. حضرت(ع) فرمودند: آیا
انکار میکنید که پیامبر(ص) مرا به برادری خویش برگزید؟ ابوبکر گفت صحیح است و این
را سه مرتبه تکرار کرد. علی(ع) خطاب به مردم فرمودند: ای مسلمانان، ای مهاجران و
انصار، شما را به خدا قسم میدهم، آیا شنیدید در روز غدیرخم پیامبر(ص)چه فرمودند؟
در اینجا امیرمؤمنان(ع) آنچه پیامبر در روز غدیر فرموده بود، یادآور شد و همه
تأکید کردند. ابوبکر برای جلوگیری از تغییر شرایط سیاسی به نفع علی(ع)، گفت: هر چه
فرمودید حق است. با گوشهای خود شنیده و در قلبهایمان جا دادهایم، ولی پس از آن از
پیامبر(ص) شنیدیم که فرمودند: ما خانوادهای هستیم که خداوند ما را برگزیده و
گرامی داشته و آخرت را برای ما به دنیا ترجیح داده است و برای ما اهل بیت، نبوت و
خلافت را جمع نمیکند. حضرت(ع) فرمودند: آیا کسی از اصحاب پیامبر(ص) با تو بود که
شهادت بدهد؟ عمر برخاست و با اشاره به ابوبکر گفت: خلیفه رسول خدا راست میگوید.
من این کلام را همان گونه که ابوبکر گفت، از پیامبر شنیدم. پس از عمر، ابوعبیده،
سالم غلام ابی حذیفه و معاذ بن جبل گفتند: ما هم این کلام را از پیامبر(ص) شنیدیم.
حضرت(ع) بیان داشتند: وفا نمودید به طوماری که در خانه کعبه امضا کرده بودید
درباره اینکه اگر خداوند محمد را به نزد خود ببرد، خلافت را از ما اهل بیت
بگیرید. (کتاب سلیم بن قیس،
ص153).
هدف حاکمیت، از میان برداشتن علی(ع) بود، (حضرت صدیقه طاهره در
دو مورد به این نکته اشاره میفرمایند: بحارالانوار، ج28، ص227؛ تفسیر عیاشی، ج2،
ص67). اما با تلاشهای
فاطمه(س) به بیعت اجباری علی(ع)بسنده کردند.
ایشان با ایستادگی و تحمل صدمات و نیز با تهدید به نفرین توانستند شرایط را به نفع
امیرمؤمنان(ع) تغییر دهند، بنابراین آنان از به قتل رساندن ایشان صرف نظر کردند و
به بیعت زوری بسنده نمودند.
4. اعلام نارضایتی از
غاصبان خلافت
پس از تهاجم به خانه و مقابله حضرت زهرا(س) با
جریان نفاق مدینه با پرسشی سنگین مواجه میشود که زهرا(س) از ابوبکر و عمر ناراضی
و غضبناک است.در حالیکه پیامبر(ص) رضایت خداوند را در رضایت فاطمه(س) قرار داده و
اذیت فاطمه را اذیت پیامبر شمرده است. این پرسش دستگاه نفاق را با چالشی سخت روبرو
ساخت. آنها برای پاکسازی اذهان عمومی از شبهات تصمیم میگیرند که از زهرا(س)
عذرخواهی کنند و کارهای خود را در راستای مصلحت مسلمانان جلوه دهند. از حضرت
زهرا(س) اجازه ملاقت خواستند. ایشان اجازه نمیدادند. (علل الشرایع، ج1،
ص186؛ بحارالانوار ، ج43، ص202- الامامه والسیاسه، ج1، ص31). با میانجیگری علی(ع)
فاطمه زهرا(س) اجازه ملاقات دادند. فاطمه(س) نخست شروع به صحبت فرمودند که: ای
ابوبکر، آیا شنیدی پدرم گفت: ان الله یرضی لرضا فاطمه. (علل الشرایع، ج،
ص187؛ بحارالانوار ، ج43؛ ص202و203- الامامه و السیاسه، ج1، ص31).
گفت: بلی، یا بنت رسولالله(ص). عمر تو هم شنیدی؟
گفت: بلی. سپس دستها را به آسمان بلند کردند و فرمودند: خدایا شاهد باش که من از
این دو نفر راضی نیستم. (علل الشرایع، ج،
ص187؛ بحارالانوار، ج43، ص202و203- الامامه و السیاسه، ج1، ص31). سپس چادر را روی صورت
کشیدند و دیگر سخن نگفتند
حضرت زهرا(س) آرام آرام ذوب میشدند و رو به شهادت
بودند. دستگاه حاکم که آبروی خویش را بر باد رفته میدید، میخواست با شرکت در
تشییع جنازه، خود را محب ودوستدار دختر پیامبر(ص) نشان دهد، اما ایشان با وصیت
خویش، این فرصت را هم از آنها گرفت.
5. وصیت به مخفی بودن
قبر
پس از اینکه حضرت زهرا(س) در اثر آن جراحات در خانه
بستری شدند، حالشان روز به روز رو به وخامت مینهاد علی بن ابیطالب(ع) را
فراخواندند و وصیت کردند. (روضه الواعظین ص151؛
شرح الاخبار، ج3، ص69؛ امالی مفید ص281؛ امالی طوسی، ص109؛الطبقات الکبری،ج8،
ص29). مرا شبانه غسل بده و
شبانه کفن و دفن نما و کسی را هم خبر
نکن. علی(ع) طبق وصیّت همسرشان عمل کردند. امیرالمؤمنین در بقیع، که قبرستان عمومی
مدینه است. چهل صورت قبر درست کرده است. (دلائل الامامه ص136؛
بحارالانوار، ج43، ص171؛ الهدایه الکبری ص179؛ عیون المعجزات ص48). تا آنها مکان قبر را
نیابند.
فاطمه(س) با این وصیت خویش میخواست قیام حق طلبانه
خود را تا پایان تاریخ در برابر بشر روشن نگاه دارد. مخفی بودن قبر ایشان، غاصبان
و مدعیان خلافت پیامبر(ص) را با بحران مشروعیت روبهرو میساخت. از این رو بر آن
شدند که با بیرون آوردن پیکر پاک صدیقه(س) و نماز بر آن و دفن رسمی به دست
حکومتیان، آب رفته را به جوی باز گردانند.
به نقل تاریخ، امیرمؤمنان(ع) در برابر چنین حرکتی،
ساکت ننشستند و شمشیر از نیام برون کشیده، آنان را که برای نبش قبر به قبرستان
آمده بودند، تهدید به جنگ کرد. (بحارالانوار، ج28،
ص55؛ کتاب سلیم بن قیس، ص137؛ کمالالدین و تمام النعمه، ص264)
این سؤال مطرح است چرا علی(ع) برای دفاع از حضرت
زهرا(س) دست به شمشیر نبرد، اما در دفاع از مخفی ماندن قبر شمشیر کشیدند؟ دو دلیل
مطرح است: اول آنکه در دفاع از زهرا(س) داستان خلافت و جانشینی و بیعت مطرح بود و
شمشیر علی مقابله با متصدیان حاکمیت بعد از پیامبر و مدعیان خیر خواهی و مصلحت
سنجی بود پس میتوانستند در پس خدعه و تزویر، نبرد علی(ع) را خلاف مصالح مسلمانها
نشان داده او را از میان بردارند. اما اینجا مخفی ماندن قبر به ظاهر حق شخصی
فاطمه(س) است- که بر آن وصیت نمودهاند- مسئله ارتباطی با حکومت و مصالح و مقاصد
مسلمانها ندارد و حق شرعی و قانونی ایشان است. پس اصرار بر کشف قبر او برای مردم
توجیهی ندارد و اگر نفاق بیش از این نیاز به دخالت مردم داشته باشد باید علل واقعی
اصرار خویش بر کشف قبر را بیان کنند و روشن سازند که اخفای قبر یعنی انهدام نفاق
در آینده تاریخ و ناکامی آنان در طرح خود و این بیان مردم را بیدار خواهد ساخت.
دلیل دوم اهمیت اخفای قبر است. چرا که بیان دائمی
حرکت حضرت زهرا(س) است و ایشان با اهدای جان خویش اسلام را در طول تاریخ نجات داد
و اگر این بیان از میان برود، زحمات بر باد میرود.
فاطمه(س) با این پنج محور مبارزه که در برابر
دستگاه حاکم گشودند، حجت را بر تمامی مسلمانان تا روز قیامت تمام فرمودند.
حضرت زهرا(س) میبایست بنای فروریخته اسلام، پس از
رحلت پیامبر(ص) را بازسازی کند. در این راه، تمامی تلاش خویش را به کار بست، دو
جبهه یهود و مشرکان در مدینه به جنگ و مقابله حضرت فاطمه(س) آمدند، اما ایشان پس
از نود روز مبارزه و درگیری، اسلام را بازسازی کرد و به علی بن ابیطالب(ع) سپرد.
همه اسلام در علیبن ابیطالب(ع) خلاصه میشود و ایشان علی(ع) را پاسداری کرد و
هدف دشمن مبنی بر شهادت و یا حذف شخصیت حضرت از ذهنها به شکست انجامید.
شهادت حضرت زهرا(س) و نیز دفن شبانه و مخفیانه
ایشان، ضربات دیگری بر دشمنان اسلام وارد کرد. مردم در مواجهه با یکدیگر میگفتند:
پیامبر به جز یک دختر، جانشینی باقی نگذاشت. او رحلت کرد و دفن شد و در وفات و دفن
و نماز حاضر نبودید، بلکه قبر او را هم نمیشناسید. (دلائل الامامه، ص
136). ابوبکر و عمر نیز پس از آگاهی از ماجرا به حضور علی(ع) آمدند و به شدت به وی
اعتراض کردند. (علل الشرائع، ج1،
ص188-189؛ دلائل الامامه، ص 136).
ابوبکر به شکست اقرار میکند و میگوید:
یا لیتنی لم اکتشف بیت فاطمه، و لو اعلن الحرب؛ (السقیفه و فدک،ص75).
برخی این سخن را دال بر محبت او به اسلام و رسولالله
گرفتهاند؛ در حالی که او سرسختترین دشمنان رسولالله و اهل بیت بود. البته با
این سخن و اظهارات دیگر در خصوص ندامتش (علل الشرائع، ج1،
ص187). میخواست در ظاهر
اجتماع، آن حدیث را پرده پوشانی کند و بگوید نمیخواستم فاطمه را غضبناک کنم،
دوستدار رسولالله هستم؛اما باطن این ماجرا آن است که ما شکست خورده این صحنهایم
و داغ ننگ کشتن فاطمه(س) تا ابد بر پیشانی ماست.
وقتی زهرا(س) را شبانه دفن کردند و آنها نتوانستند
قبر را پیدا کنند، علی بن ابیطالب(ع) وارد مرحله جدیدی از مبارزه با این جریان
نفاق و بازسازی اجتماع اسلامی شدند.
نکته قابل توجه در اینجا فضایی است که پس از دفن
مخفیانه حضرت زهرا در مدینه بر ضد امیرمؤمنان(ع) ایجاد میشود که این فضا در حقیقت
یک اقدام انفعالی انتقامگیرانه است، یک تصمیم سیاسی مدبرانه. این جریان احساس کرد
که علی(ع) آنها را در این مرحله ناکام گذاشته است.
جبهه نفاق دیگر نتوانست خشم خود را کنترل کند و در
مدینه جوّی مسموم بر ضد علی(ع) به راه انداخت و مسئولیت همه وقایع پیش آمده را به
امیرمؤمنان(ع) نسبت داد. عایشه که برخی از سخنها را از روی نادانی یا غیر آن، افشا
کرده، اعتراف میکند:
کان لعلی(ع) من الناس وجهه حیاه فاطمه فلما توفیت
استنکر علی وجوه الناس؛
(صحیح مسلم، ج5، ص154؛ صحیح البخاری، ج5، ص82-83؛
صحیح ابن حبان، ج11، ص153؛ تاریخ الطبری، ج2، ص448؛ الغدیر، ج10، ص361)
تا هنگامی که فاطمه زنده بود، علی آبرویی داشت، اما
پس از درگذشت فاطمه(س) مردم از او رویگردان شدند.
این سخن کنایه از شدت تبلیغات مسموم بر ضد
امیرمؤمنان(ع) است. از این سخن عایشه در مییابیم که دستگاه حاکم، پس از شهادت
زهرا(س) اقدام به تبلیغات منفی بر ضد علی(ع) کرده، و شهادت حضرت را در راستای جاه
طلبی علی(ع) وانمود کردند. رویگردانی مردم از علی(ع) که عایشه به آن اعتراف میکند،
بدون دلیل نیست، و دلیل آن همان تبلیغات مسموم بر ضد علی(ع) است.
علی(ع) درباره سیاست تحقیر آمیز حکومت میفرمایند:
فانهم قطعوا رحمی و صغروا عظیم منزلتی؛ (نهجالبلاغه،
خطبه 172).
آنان ارتباط و اتصال مرا با پیامبر بریدند و منزلت
با عظمت مرا کوچک شمردند. به رغم همه تلاشهای
دشمن در حذف علی(ع) از ذهنها، حرف روزمره مردم مدینه، علی بن ابیطالب(ع) بود؛ حال
یا موافق و یا مخالف. در این جریان، امام(ع) در ذهنها مانده و فراموش نمیشود،
بلکه طرفدارانی نیز پیدا میکند.
در گذشته حتی عمار هم تردید کرده بود که شاید حق با
حکومتیان است، (کتاب سلیم بن قیس،
ص146؛ الاختصاص، ص6؛ الکافی، ج2، ص244). اما در نهایت، پی به
حقیقت میبرند و همراه با بسیاری دیگر، تنها به اجبار، بیعت میکنند
بسیاری از مردم مدینه اکنون دریافتهاند که حق با علی(ع) است و به این صورت، حضرت
در مدینه همواره به جایگاه مثبتی دست مییابد و او را بیشتر میشناسند.
2. حضور علی(ع) در
جامعه و پرهیز از خانه نشینی
درباره بیعت، چگونگی و زمان آن و نیز خانهنشینی
امیرمؤمنان(ع) نقل تاریخ متفاوت است. حضرت، مدتی پس از شهادت همسرشان، از خانه
بیرون میآیند. برخی نقل کردهاند که امام(ع) بیعت میکنند و در کنار حکومت قرار
میگیرند و در شرایطی سخت در جامعه به فعالیت میپردازند.
درباره اینکه زمینههای خروج حضرت از منزل چیست،
تاریخ اطلاعات کامل و درستی به دست نمیدهد. ممکن است زمینه را کسانی چون سلمان و
ابوذر و عمار ایجاد کرده باشند. از سویی بین حضرت و حکومت پا در میانی کردند و از
سویی به عنوان صحابه رسولالله، افکار عمومی راهدایت کردند و مردم را خواهان این
امر کردند و ابوبکر هم در مقابل یک عمل انجام شده قرار گرفت که رسماً از حضرت دعوت
کند و ایشان نیز پذیرفت.
به نقل تاریخ، ابوبکر، عثمان را خدمت امام فرستاد و
از او درخواست یاری کرد.
در همین حال امیرمؤمنان(ع) خود را موظف به شرکت در
نماز جمعه و جماعات نمیدانند. در جنگها شرکت نمیکنند. در کارهای اجریی حکومت نیز
وارد نمیشوند. (السقیفه،مظفر ص،
160). احتمال بیعت مشروط منتفی نیست، اما
آنچه مسلّم است امام موظف به شرکت در جمعه و جماعات و جنگ نیستند و ما در این باره
اعتراض چندانی علیه ایشان نمیبینیم، حضرت هرگاه لازم باشد در جمعه و جماعت آنها
شرکت میکردند و تأثیر لازم را باقی میگذارند و آنها این را پذیرفتند. این رفتار،
در حقیقت امضای عدم مشروعیت آنان بود. اگر ابوبکر جانشین رسولالله(ص) بود، در
کوچکترین موضوعی نمیتوان با او مخالفت کرد. قرآن میفرماید:
فَلا وَ ربِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّی یُحَکِّمُوکَ
فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا
قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً؛ (نساء / 65).
ولی چنین نیست، به
پروردگارت قسم که ایمان نمیآوردن، مگر آنکه تو را در مورد آنچه میان آنان
مایه اختلاف است داور گردانند، سپس از حکمی که کردهاید دلهایشان احساس ناراحتی (و
تردید) نکنند، و کاملاً سر تسلیم فرود آورند.حضور حضرت در
جامعه، علل و عواملی دارد که ما به برخی از آنها خواهیم پرداخت.
1. جلوگیری از انحراف: غاصبان خلافت، انحراف از راه
مستقیم را با زاویه بسیار ملایم ایجاد و به تدریج آن را شدت خواهند داد. آنان نمیتوانند
در گام اول و به یک باره جامعه را از مسیر اسلام خارج کنند. عموم مردم به اسلام
معتقد هستند. از عمر نقل است که در حکومتش خطاب به مردم گفت: اگر خلیفه رسولالله
گامش را از خط رسولالله کج بگذارد، شما چه میکنید؟ یک نفر از آنها برخاست و گفت:
با همین شمشیر صافش میکنم. این نقل تاریخی نشان از آن دارد که مردم ابوبکر و عمر
را شخص دوم پس از رسولالله(ص) و مجری اسلام میدانند. پس ابوبکر در گام نخست نمیتواند
به یک باره جامعه را از مسیر اسلام منحرف کند و باید به تدریج آن را گسترش دهد.
علی(ع) مسئول جلوگیری از گسترش این زاویه است. مردم نیازمند شاخصی هستند که میزان
انحراف را دریابند. این شاخص، علی بن ابیطالب(ع)است. آنان علی بن ابیطالب(ع) را
به عنوان امام نمیشناسند، اما او را عالمی بزرگ میدانند. چرا که پیامبر بارها بارها و در حضور
مردم بر علم حضرت تأکید فراوان کردهاند.
علی بن أبی طالب أعلم امتی، وأقضاهم فیما اختلفو
فیه من بعدی؛ (الارشاد، ج1، ص33)
علی بن ابی طالب، داناترین پیروان من است و پس از
من برترین قاضی و حاکم در موارد اختلاف است .
- أنا مدینه العلم و علی بابها، فمن أراد العلم
فلیقتبسه من علی؛ (الارشاد، ج1، ص33)
من شهر علم هستم و علی(ع) باب آن است.
کسی که خواهان علم است، از دریای پهناور کمالات او
استفاده نماید.
- عن عبدالله بن مسعود قال: استدعی رسولالله صلی
الله علیه و آله علیا فخلا به، فما خرج إلینا سألناه ما الذی عهد الیک؟ فقال:
علمنی ألف باب من العلم، فتح لی کل باب ألف باب؛ عبدالله بن مسعود نقل میکند:
روزی رسول خدا(ص) را در خلوت طلبیده و با او رازهای بسیاری گفت: پرسیدم چه عهدی با
تو کرد؟ فرمود: رسول خدا(ص) هزار باب علم به روی من گشود که از هر باب آن هزار باب
دیگر مفتوح میشود (همان).
و از همین روست که تا به امروز و همواره در جهان
اهل سنت علم علی(ع) را برتر از ابوبکر میدانند. به هر روی اگر علی(ع) بخواهد مانع
افزایش انحرافات شود، تنها راه آن است که در جامعه حضور یابد.
2. پایهگذاری نیروی جدید: از سویی دیگر، علی بن
ابیطالب(ع) در صدد پایهگذاری نیروهای جدیدی از مسلمانان است تا در کنار ریزشی که
رخ داده است، رویشی روی دهد. نیروهای موجود باید در ذهنشان بازنگری و بتشکنی شود
و قلوبشان تطهیر یابد. این هم با خانه نشینی به دست نمیآید و میبایست ایشان در
متن جامعه حضور یابند.
3. پرداختن به فعالیت عمرانی: در این دوران است که
امام به فعالیت عمرانی میپردازد. فرزندان او همه کوچکاند و بنابراین، حضرت باید
نخست ازدواج کند. حکومت، حقوق علی(ع) از بیت المال را قطع کرده است و حضرت هیچ
درآمدی ندارد. ایشان بایستی برای امرار معاش خود کار کند و درآمدی کسب کند. این
صورت ظاهر است. اما حقیقت آن است که در شرایط پیش آمده، وظیفه، ترویج فرهنگ اسلام
است و این تلاش نیازمند پشتیبانی مالی است و حضرت مجبور به کار و تلاش است؛
بنابراین از خانه خارج میشود و به نقلی بیعت میکند و به فعالیت اقتصادی میپردازد.
در این دوران است که مدت کوتاهی حضرت کارگری میکند و بخشی از وقت خود را به آباد
کردن زمینها اختصاص میدهد.
ب. تحریف قرآن
رسول گرامی اسلام(ص) فرمودهاند:
من در میان شما دو امانت و حجت بسیار گرانبها میگذارم:
کتاب خدا و عترت من که اهل بیت من هستند. تا هنگامی که به این دو امانت تمسک کنید
گمراه نخواهید شد و این دو امانت از یکدیگر جدا نخواهد شد تا در روز قیامت در کنار
حوض کوثر بر من وارد شوید.
انی تارک قیک الثقلین، ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا
کتاب الله و عترتی اهل بیتی و انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض؛ (الاحتجاج، ج1، ص391؛ مسند احمد، ج3،
ص14و17و26و59).
کسانی که با اصل دین دشمنی دارند، بایستی دو عامل
اصلی بقای دین را از بین ببرند؛ خداوند در قرآن هر چیزی را بیان کرده است. (نحل/ 89). و قرآن، ثقل اکبر و
اساس اسلام است. افزون بر آن، قرآن در کنار دیگر تعالیم
خود، به معرفی دشمنان دین و روشهای دشمنی آنان نیز پرداخته است. بنابراین غاصبان
سقیفه، برای مقابله با قرآن برنامه دارند. هدف آنان تحریف قرآن است. تحریف به دو
صورت لفظی و معنوی میتواند انجام پذیرد. نخست شایسته است توضیحاتی درباره جمعآوری
و تدوین قرآن ارائه کنیم.
تدوین قرآن از مسائل پچیده صدر اسلام است که حتماً
با نظارت پیامبر انجام میشده است. قرآن به طور تدریجی نازل میشد. این نزول، از
غار حرا آغاز شد و سیزده سال در مکه و سپس در مدینه ادامه یافت. در احوالات مختلف،
حتی در بحبوحه جنگ، ناگهان جبرائیل آیاتی نازل میکرد.
آیات نازل شده را پیامبر خود نمینوشتند. پرسش آن
است که چه زمانی و چه کسانی آیات نازل شده را مینوشتند؟ به طور قطع، علی بن ابیطالب(ع)
کاتب وحی است و همواره از ابتدای نزول وحی، در کنار و کاتب پیامبر بوده است. ایشان
میفرمایند:
فما نزلت علی رسولالله(ص) آیه من القرآن الا
أقراینها و أملاها علی فکتبتها بخطی و علمنی تأویلها و تفسیرها و.... (تفسیر العیاشی، ج1، ص253).
آیهای از قرآن بر رسولالله(ص) نازل شد. مگر آنکه
برای من قرائت فرمود و بر من املا کرد و من با خط خود آن را نوشتم.
بلکه امام وحی بر پیامبر(ص) را درک میکرد؛ چنانچه
پیامبر در غار حرا به ایشان فرمود، تو میشنوی آنچه را من میشنوم، و میبینی آنچه
را من میبینم، جز آنکه تو پیامبر نیستی. (بحار الانوار، ج14، ص476؛ نهجالبلاغه،
خطبه 192). از اموری که شایسته است درباره آن تحقیق شود: چگونگی تعلیم و تعلّم
قرآن در مکه است. برای نمونه، مصعب بن عمیر پس از مسلمان شدن چگونه و در کجا قرآن
را میآموزد؟ وی کسی است که قبل از هجرت پیامبر(ص) به عنوان نماینده به مدینه میرود
تا به آنان قرآن بیاموزد. آیا در شعب ابوطالب فرصت برای این کار بوده است؟ پیش از
شعب مسئله چگونه بوده است؟ استاد آنها که بود؟ آیا قرآن جمعآوری شده و نوشته شده
در اختیار مسلمانان قرار داشت؟ اینها مسائلی است که به نظر میرسد درتاریخ به خوبی
بازگو نشده است. اما آنچه ما از ائمه دریافت کردیم، این است که امیرمؤمنان(ع) از
آغاز وحی در مکه و مدینه کاتب وحی بوده است.
دانش ما درباره نوشتن قرآن در مکه کم است، ولی در مدینه
قرآن آموزش داده میشد و افراد برای خود قرآن مینوشتند، (السنن الکبری بیهقی،
ج6، ص16؛ مسند احمد، ج5، ص189؛ المستدرک، ج2 ص229و611). با توجه به تدریجی بودن
نزول، قرآنی که مردم برای خود مینوشتند، ممکن بود کامل نباشد. (الکافی، ج5، ص121؛
صحیح مسلم، ج2، ص59). همچنین کسانی در مسجد
بودند و وظیفه آنها نوشتن قرآن برای مردم بود. صحابه قرآنهای خود را بر پیامبر و
قرآنهایی که در مسجد بود، عرضه میکردند. (صحیح البخاری، ج1،
ص127؛ صحیح مسلم، ج2، ص59). و قرآن مکتوب به
مناطق تازه مسلمان شده ارسال میشد. (سنن ابی داود، ج 11،
ص 587. آیات جدیدی که نازل میشد، پیامبر خود دستور میدادند در کدام سوره قرار
گیرد. (سنن الترمذی، ج4،
ص336و337). و نسخهای جامع از
قرآنی که تحت نظارت پیامبر(ص) جمعآوری میشد، در مسجد وجود داشت و متصدی آن علی
بن ابیطالب(ع) بود. (صحیح مسلم، ج2، ص58؛
الکافی، ج5، ص121؛ تهذیب الاحکام، ج6، ص366). چرا که کاتب اصلی در
تمامی ایام امیرمؤمنان بوده است. در حقیقت، دولت اسلامی مسئولیت جمعآوری و
تدوین ونشر قرآن را عهده دار بود. افزون بر نقل تاریخ و روایات، نکاتی وجود دارد
که جمعآوری وتألیف و قرآن دارند و اینکه یکی از دو ثقلی است که اسلام بایستی بر
آن تکیه کند، پذیرفتنی نیست ایشان نسبت به جمعآوری و تدوین آن اقدام نکنند. به
یقین، ناظر جمعآوری و تدوین آیات، شخص پیامبر بوده است. همچنین در آیه دوم سوره
بقره آمده است.
ذَلِکَ اْلکِتَابُ لَا رَیْبَ فِیهِ هُدًی
لِلْمُتَّقِینَ؛ (بقره / 2).
این است کتابی که در (حقانیت) آن هیچ تردیدی نیست،
(و) مایه هدایت تقوا پیشگان است.
در عالم خارج بایستی کتاب موجود باشد تا بتوان به
آن اشاره کرد. در آیه 9 از سوره حجر نیز خداوند وعده به پاسداری از قرآن کریم داده
و فرموده است:
إنا نحن نزلنا الذکر و إنا له لحافظون .
ما قرآن را خود نازل کردهایم و خود نگهبانش هستیم.
عالمان شیعه نیز در گذشته و حال بر این سخن صحه
گذاشتهاند. شیخ صدوق، شیخ مفید، شیخ طبرسی، و بسیاری دیگر، بر جمعآوری قرآن در
زمان رسولالله(ص) تأکید دارند. شریف مرتضی میفرماید: حکایت شده است قرآن در زمان
رسولالله(ص) به همین شکل فعلی جمعآوری و تألیف شده است و در زمان پیامبر(ص) حفظ
و تدریس میشد و صحابهای برای آن تعیین شدهاند.
در چنین شرایطی، پس از رحلت پیامبراکرم(ص)
امیرمؤمنان(ع) اعلام کردند که مشغول جمعآوری قرآن هستند. ایشان میفرمایند:
فلما توفی رسولالله(ص) اشتغلت بغسله و تکفینه و
الفراغ من شأنه ثم آلیت علی نفسی یمیناً أن لا ارتدی برداء الا للصلاه حتی اجمع
القرآن؛ (الا حتجاج، ج1، ص98).
آن گاه که پیامبر درگذشت به غسل و تدفین و به انجام
رساندن امور پیامبر مشغول شدم، سپس سوگند یاد کردم که جز برای نماز ردا به تن
نیفکنم تا قرآن را جمع کنم.
این سخن، نخست حاکی از آن است که دشمن برای تحریف
قرآن برنامهای داشته است. آنان میخواستند به بهانههای واهی، نظیر وجود قرآنهای
ناقص در دست مردم و نسخههای مختلفی که در مسجدالنبی وجود داشت و دیگر موارد،
قرآنی جدید تدوین کنند و بسیاری از آیات را به تدریج تغییر دهند و یا حذف کنند.
اگر این گونه نبود، یا شروع به اقداماتی نکرده
بودند، حضرت اعلان جمع قرآن نمیکردند. چرا که قرآن در زمان پیامبر جمعآوری شده
بود.
علی(ع) با اعلان این سخن که مشغول جمعآوری قرآن
هستند و با توجه به اعتمادی که مردم به کاتب اصلی وحی دارند، مانع از تحریف لفظی
قرآن میشوند. وقتی یک نسخه کامل وجامع قرآن در اختیار علی بن ابیطالب(ع) قرار
دارد، در اختلافات، قرآن ایشان میزان خواهد بود. بنابراین با تلاش امام، توطئه در
نطفه خنثی شد و ائمه بعدی نیز از قرآن پاسداری کردند و در گذر زمان، قرآن به شکلی
منتشر شد که امکان تحریف از آن گرفته شد.
بدیهی است نیات دشمن در تاریخ به جای مانده است که
در ذیل به آنها اشاره خواهیم کرد.
نقل است ابوبکر پس از جنگ یمامه که در آن بسیاری از
حفاظ قرآن کشته شدند، به عمر دستور تشکیل جمعآوری قرآن با عضویت زید بن ثابت را
صادر کرد. ( البخاری، ج5،
ص210). این در حالی است که روشن شد قرآن در
زمان رسولالله جمعآوری شده بود. همچنین همان گونه که گفتیم، امیرمؤمنان(ع) به
عنوان کاتب اصلی وحی و فرد مورد اعتماد مردم، بلافاصله پس از رحلت پیامبر به جمعآوری
قرآن مشغول شدند.
این لجنه در زمان ابوبکر و عمر هرگز به بار ننشست و
محصول نداد. به گفته ابن سیرین: عمر کشته شد و قرآن جمع نشد؟ (کنزالعمال، ج2،
ص574).
به نقل تاریخ، قرآن جمعآوری شده در اختیار عمر بود
و پس از مرگ عمر به حفصه دختر عمر سپرده شد و پس از مرگ حفصه، مروان آن را آتش زد. (کنزالعمال، ج2،
ص573؛تاریخ المدینه المنوره، ج3، ص10033).
چگونه میتوان باور کرد پیامبر رحلت کنند و قرآن،
یعنی اساس اسلام جمعآوری نشود و تا مرگ عمر این مسئله تداوم یابد؟ شواهدی وجود
دارد که نشان میدهد قرآن جمعآوری شده در لجنه ابوبکر و عمر، با قرآن میزان، یعنی
قرآن امیرمؤمنان(ع) و نوشته شده و املای پیامبر(ص) متفاوت بوده است. از همین روی،
هرگز منتشر نشد و در نهایت منحرفان ناچار شدند آن را آتش بزنند. اگر قرآن لجنه با
قرآن متداول بین مردم و مکتوب زمان پیامبر متفاوت نبود. دلیلی برای نابود ساختن آن
وجود نداشت. هنگامی که امیرمؤمنان قرآن جمعآوری شده خود را به ابوبکر ارائه کرد،
عمر گفت: ما خود مصحف جامع را داریم. (بصائر الدرجات،ص213). همین
نکته حاکی از آن است که تشکیل لجنه جمعآوری، اهداف دیگری تعقیب میکرده است.
عمر میگفت: برای قرآن زیادتیهایی بود که از نسخه
فعلی حذف شده است. (الدر المنثور، ج6
ص421-422). از وی نقل شده است که از سوره احزاب، دویست آیه حذف شده است. (کنزلعمال ج2، ص480). و نیز آیات رجم شیخ و
شیخه و آیاتی دیگر، به عقیده وی جزء قرآن بود. (تدوین القرآن، ص111-112).
در تاریخ به عبدالله بن مسعود نسبت داده شده که وی قائل به عدم اختصاص دو سوره ناس
و فلق به قرآن بوده و تلاش برای حذف معوذتین به نام وی تمام شده است. (مسند احمد، ج5،
ص130). در حالیکه با توجه به
قدرت حاکمیت، این کار با هدایت و دست کم
با رضایت و در مقابل دیدگاه حکومت صورت پذیرفته است و البته به شکست انجامید .
از عمر نقل شده است: که آیه فَاسْعَوْا إلَی
ذِکْرِ اللهِ (سوره جمعه، آیه 9). را فامضوا الی ذکرالله را میخواند وصِرَاطَ
الَّذِینَ أنْعَمْتَ را صراط الذین من انعمت میخوانده است. این
نشان از آن دارد که او در صدد تغییر الفاظ قرآن بوده است.
عمر از رسولالله(ص)نقل میکند که قرآن بر هفت حرف
نازل شده است؛ بنابراین میتوان حروفی را در قرآن کم و زیاد کرد. (سنن النسائی، ج2،
ص150؛ صحیح البخاری، ج6، ص100،باب نزول قرآن بر هفت حرف.)
در مقابل، زراره از امام صادق(ع) نقل میکند: قرآن
واحد از نزد واحد نازل شده است و اختلاف از ناحیه روات است. (الکافی، ج2، ص630). از امام صادق سؤال
شد: مردم میگویند قرآن بر هفت حرف نازل شده است؟ فرمودند: کذبوا اعداء الله و
لکنه نزل علی حرف واحد من عند الواحد. (همان). تعبیر «کذبوا اعداء
الله» دلیل دیگری است بر اینکه
جماعتی از دشمن قصد تحریف آن را داشتهاند.
همچنین از عمر نقل است که در قرائت قرآن میتوان از
کلمات مشابه استفاده کرد، مادامی که عذاب و مغفرت به یکدیگر تبدیل نشود. (مسند احمد، ج4، ص30)
نتیجه قول نزول قرآئت بر هفت حرف آن شد که در زمان
عثمان، قرآن با شکلهای مختلفی قرائت میشد. بار دیگر با ابتکار علی(ع) و یاران
ویژه ایشان، نظیر حذیفه، از این انحراف جلوگیری شد؛ به گونهای که ابن سیرین میگوید:
قرائتی که بر پیامبر در سال رحلت عرضه شد، همان قرائتی است که امروز مردم به کار
میگیرند. (المصنف ابن ابی
شیبه، ج7، ص204).
به رغم تلاشهای مذکور، به اتفاق همه مسلمانان، قرآن
کنونی، همان قرآن زمان پیامبر(ص) است و این نشانه پیروزی تلاش علی(ع) و شکست جبهه
مقابل است.